کتاب هایی که می خوانم

خلاصه و نقد

می نویسم برای خودم؛ دیگری هم خواست بخواند، بخواند!

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با موضوع «رمان ایرانی» ثبت شده است

هیچ دوستی به جز کوهستان

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۰:۵۳ ق.ظ

 

اولین بار که خبری درباره ی بهروز بوچانی و جایزه ی ادبی اش شنیدم و این که دولت استرالیا حتی بعد از این دستاورد مهم ادبی اجازه ی ورود او به آن کشور و دریافت تقدیرنامه اش را نداده، مشتاق شدم به خواندن این اثر. بی شک نوع بازتاب خبر هم احساسی از نارضایتی نسبت به عملکرد دولت استرالیا برایم به همراه داشت. از آن جا که اهمیت ندادن به هنر و ارزش قائل نشدن برای یک هنرمند، در وضعیت فرهنگی سال های اخیر ایران رویداد عجیب و دور از ذهنی نیست، به راحتی این رویکرد بی اخلاقی سیاسی را باور کردم. با خواندن کتاب "هیچ دوستی به جز کوهستان" که عنوان زیبایی نیز دارد نوع نگاهم اما تغییر کرد.

شروع داستان برایم بسیار جذاب بود و از این که با شرح وقایعی که گفته می شد واقعا اتفاق افتاده می توانستم در ذهنم از حقیقتی ناب تصویرسازی کنم، لذت دوچندانی داشت نصیبم میشد. سفر شبانه به ساحل اقیانوس، همراه شدن با گروهی مهاجر که به سیم آخر زده و قصد دارند خودشان را از خاک اندونزی به جزیره ی پهناور و رویایی استرالیا برسانند، سوراخ شدن قایق، نجات معجزه آسا از چنگال مرگ، سفر مجدد به اقیانوس با یقین به خطراتی که از تجربه ی تلخ گذشته بدست آمده ، این بار سرگردانی و گم شدن در وسعت بی پایان دشت آبی امواج، نجات معجزه آسایی دیگر و رسیدن به ساحل امن جزیره ی کریسمس. فرستاده شدن به جزیره ی مانوس و اسکان در پناهگاه مهاجران که نویسنده اصرار دارد نامش را زندان بگذارد. و داستان همین جا تمام می شود. سیر دراماتیک اثر به نظرم از همین جا متوقف شده و دیگر نمی شود اسم آن را رمان گذاشت. بیشتر شبیه توصیف جستارگونه ی وضعیتی نابسمان از یک برزخ است و گلایه های مهاجری که سعی دارد همه ی حق را به خودش و کسانی که در موقعیت او قرار دارند بدهد. درست از جایی که سفر نویسنده در دنیای واقعی متوقف می شود، سیر داستان هم از حرکت دراماتیکش باز می ایستد. این اتفاق متاسفانه در همان صفحات آغازین اثر رخ می دهد و خیلی زود ادامه ی خوانش کتاب را سخت و کسالت بار می سازد.

اذعان دارم شیوه ی توصیف و زبان داستانی اثر، قابل توجه و ماهرانه است و شاعرانگی نوشتار، تحسین برانگیز اما بر سیر روایت و نوع نگاه، می توان ایراداتی وارد ساخت. به نظر می رسد بهروز بوچانی بیش از آن که در پی توصیف واقعیت و رعایت انصاف  باشد به دنبال انتقام گیری و تحت فشار قرار دادن دولتمردان و قانون گذارن استرالیا است تا به او و همراهانش بدون هیچ پیش شرطی اجازه ی ورود به خاک کشورشان را بدهند. بگذارید موضوع را از نگاه دولت استرالیا نگاه کنیم. همه ساله عده ای بدون دنبال کردن راهکارهای قانونی مهاجرت، میان بر زده و با کمک قاچاقچیان انسان با به خطر انداختن جان خود و گاه حتی زن و کودک شان دل به دریا می زنند و آن دولت، طبق معاهدات و کنوانسیون های بین المللی مجبور است بپذیردشان و برایشان هزینه کند. با روی کار آمدن یکی از احزاب سیاسی، قانون مهاجرت استرالیا سخت تر شده و تصمیم می گیرند افرادی که سعی دارند به روش های غیرقانونی و با کمک قاچاقچیان وارد خاکشان شوند را به جزیره ای دورافتاده منتقل نمایند. با این کار یک تیر و دو نشان کرده اند، اول از همه عدم پذیرش اجباری مهاجرانی که اکثر قریب به اتفاقشان شرایط مطلوب فردی و اجتماعی در سرزمین خودشان نداشته اند و به احتمال زیاد سربار جامعه ی استرالیا خواهند بود و مسئله ی دوم متوقف ساختن فجایعی که مافیای قاچاق انسان همه ساله با قایق های غیراستاندارد و کوچک در اقیانوس آرام به بار می آورد.

از شانس بد، بوچانی و همراهانش در شروع این مقطع زمانی قرار گرفته اند و دولت استرالیا سعی می کند شرایطی فراهم سازد تا این افراد از ادامه ی سفر منصرف شده و به جایی که از آن جا آمده اند باز گردند. مطلبی که بارها در کتاب بر آن تاکید می شود. این که وضعیت آب و هوایی جزیره ی استوایی مانوس بیشتر به یک تبعیدگاه شباهت دارد، وضعیت بهداشتی، شرایط اسکان و نوع تغذیه در آن مناسب نیست و مهاجران در شرایطی تحقیر آمیز و غیر انسانی به سر می برند. افسران استرالیایی در حین انجام وظیفه، تمامشان حرامزاده هستند و محلی های جزیره همگی ترسو و در خدمت استعمار.

در توصیف این وضعیت دشوار اما هر جا به نفع مهاجران نیست حرف ها ناگفته می ماند و نویسنده از بیان آن طفره می رود؛ ناگفته هایی که بالاجبار رگه هایی از آن را می توان به شکلی ناملموس احساس کرد. مثلا این افرادی که به اصطلاح زندانی قلمداد می شوند هیچ مسئولیتی برای انجام امور کمپ های جزیره ی مانوس را عهده دار نیستند. غذا، سیگار و پوشاک رایگان در اختیارشان گذاشته می شود و حتی سرویس بهداشتی شان را برایشان تمیز می کنند. نویسنده تاکید دارد که برای تحت فشار گذاشتن مهاجران حتی کاغذ و قلم در اختیار هیچ کس نمی گذارند و برای رد کردن یک نخ سیگار از گیت های بازرسی باید تردستی بلد باشی ولی در پشت جلد آمده که او کتابش را از طریق واتساپ نوشته و برای دوستش ارسال نموده. پس علاوه بر تلفن به اینترنت هم در آن جزیره امکان دسترسی وجود داشته! نکته ای که هیچ گاه در طول روایت به آن اشاره ای نمی شود.

این رفتار تناقض آمیز که از طرفی به استرالیا، دولتمردان و مامورانش فحش می دهد و کینه توزانه بهشان نگاه می اندازد و از طرفی حاضر نیست چشم از سرزمین رویایی شان برداشته و مقصد دیگری در پیش گیرد چندان منصفانه به نظر نمی رسد و مخاطب را در صداقت نویسنده که گویی اسیر احساسات وضعیت دشوارش است به شک می اندازد. مطمئنا اگر پیش از نگارش این کتاب حتی بعد از گذراندن همین مصائب، دولت استرالیا به بهروز بوچانی، روزنامه نگار و کُرد فراری از ایران، مجوز ورود به خاک آن کشور و کارت اقامت می داد، تمام این وقایع به شکلی دیگر بازنمایی میشد. شاید از بین ماموران حرامزاده ی استرالیایی، یک چند تایی هم رنگ و بوی انسانیت به خود می گرفتند و لبخند پوچ و مصنوعی پرستارهای کمپ، کمی هم که شده به نوع دوستی و محبت آغشته میشد.  نویسنده بیش از صد و پنجاه صفحه در باب برخوردهای غیر انسانی اداره کنندگان کمپ پناه جویان مانوس قلمفرسایی می کند و هیچ صفت یا انجام عمل مثبتی -حتی برای یک لحظه- برای یک افسر، نگهبان و یا پزشک استرالیایی قائل نمی شود تا شورش پناهجویان را در چند صفحه ی پایانی کتاب کاملا موجه جلوه دهد.

نکته ی دیگر این که نویسنده از علت مهاجرت خودش و ناگزیری ادامه ی سفر، اطلاعات روشنی نمی دهد. چه پس زمینه ای وجود دارد که او حاضر است چنین شرایط دشواری را تحمل کند اما تصمیم به بازگشت نگیرد؟ پل های خراب شده ی پشت سر چیستند؟ او حتی در مورد سایرین هم چنین توضیحی ارائه نمی دهد. گویا آن قدر در دنیای خودش و دغدغه ی زیستنش غرق شده که اهمیتی به مصائب همسفرانش نداده و پای درد دل هیچ یک نمی نشیند. فقط شخصیت کمرنگی به نام مستعار نخست وزیر که گویا گرفتاری مالی او را به مهاجرت غیرقانونی واداشته و خیلی زود هم از تحمل شرایط مانوس طفره می رود، برای ما انگیزش مشخصی به عنوان تاجری ورشکسته دارد. ماموران و روسای استرالیایی که جز دستور دادن، اعمال خشونت، حقوق بالا گرفتن و صحبت کردن با  بی سیم شناختی از خود به ما نمی دهند، زیردستان بومی منطقه که حقوق بگیر دولت استرالیا هستند هم کسی زبانشان را نمی فهمد و نکته ی قابل عرضی در باره شان نیست؛ کاش لااقل میشد انگیزه و پیشینه ی پناه جویان را با نزدیک شدن به خلوتشان بهتر فهمید تا بار روایی کتاب غنی تر شده و جایگزین برخی توصیفاتی شود که سعی دارد داستان را سمت ادبیات بکشاند اما چندان موفق نیست.

کُردها مثلی دارند که می گوید: کُرد، غیر کوه یاری ندارد. در حسب حالی که بوچانی از سفرش نوشته این بی پناهی را به خوبی می توان درک کرد. تنها چیزی که سعی دارد به آن چنگ بیندازد تا مثل تخته پاره ای در امواج اقیانوس سرگردان نشود، همین پیشینه ی نژاد و قومیت است. برگ برنده ای که به او هویتی واقعی و غیرقابل انکار می دهد. مردی پناهجو از نژادی کهن اما بی کشور. به خاکی که از آن آمده هم وابسته است و هم گریزان.

در مجموع می توان گفت کتاب "هیچ دوستی به جز کوهستان" بیشتر از آن که دارای ارزش ادبی باشد، استراتژیک بوده و قوانین حقوق بشری و مسائل مربوط به پناه جویان را به چالش می کشد. اثری که سعی دارد جایگاه تاریخی و ادبی را توأمان داشته باشد اما به وجاهت کاملی از هیچ یک دست نمی یابد. تاریخ، روایت بی طرفانه ی آن چه وقوع یافته است نه جانبداری یکسویه از احوالات شخصی. به عنوان ادبیاتی غیر داستانی که تلفیق رویدادهای واقعی و تخیل باشد نیز چنانچه سنجیده شود، ضعف سیر درام داستانی و سیاه و سفید بودن شخصیت ها، درخشان بودن اثر را تا حدودی زیر سوال برده است. با این وجود نباید ارزش های داستان پردازی بوچانی در خلق اثری که در عرصه ی بین الملل موفق و تاثیرگذار بوده را دست کم گرفت. باید دید در ادامه ی راه آیا باز می تواند با تخیل قوی و قدرت قلمش پیش برود و بعد از فروکش کردن خشمش، حرفه ای تر به نویسندگی و داستان سرایی بپردازد یا او هم از آن دسته نویسندگانی خواهد شد که اولین اثرشان مهم ترین و برجسته ترین کارشان است. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۰:۵۳
سیدمجتبی حسینی

سوء قصد به ذات همایونی

يكشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۵ ب.ظ

سوء قصد به ذات همایونی


در زمان حکومت محمدعلی شاه قاجار، شش جوان مارکسیست از مرزهای قفقاز وارد ایران شده و قصد ترور شاه قاجار را می کنند. سوء قصدی که به شکست می انجامد اما در تزلزل پایه های حکومت، نقش بسزایی ایفا می کند. در فصل نخست، ما با نافرجام بودن اقدام مبارزین روبرو می شویم و در ادامه با بازگشت به گذشته، شرح حال تک تک آن ها را مرور می کنیم. شخصیت های رمان همگی به نوعی تاریخی هستند و وقایع پیش آمده می تواند بر اساس واقعیت قلمداد شود در صورتی که این گونه نیست و رضا جولایی نویسنده ی رمان، شخصیت های ذهنی خود را در دل داستان قرار داده است. این کتاب که بعد از چاپ اولش برای مدتی ممنوع الچاپ بوده است مرز بین تخیل و تاریخ را به گونه ای برداشته که در عین ادبی بودن، قضاوت های تاریخی نویسنده در مورد شخصیت ها و وقایع آن برهه از زمان به روشنی مطرح می شود. دیدگاه نویسنده نسبت به میرزا رضای کرمانی، رضا شاه، استالین، محمد علی شاه و... همچنین جریان شکل گیری حزب مارکسیست در ایران همه و همه از زاویه ی دید نویسنده به صورت داستانی که تاریخی گونه است عرضه می گردد. تخیل، در خدمت ایدئولوژی است هرچند تکنیک های روایی و ادبی نیز به خوبی رعایت شده است. رمان، پر است از شخصیت و وقایع مختلف. در زندگی تک تک شخصیت ها درامی باورپذیر وجود دارد. این که از کجا آمده اند و چه شده که کارشان به این جا کشیده. مبارزه علیه استبدادی سنتی. یکی مانند حیدر عمواوغلی، بنیان گذار حزب توده و سرمنشا سازمان یافتن اندیشه های کمونیستی به ایران با علم و گرایش اعتقادی، دیگری چون حسین، بچه ی بیغوله های اطراف تهران، از سر ناچاری و کشیدن بار فلاکت. نویسنده توصیف خوبی از موقعیت های مختلف زمانی و مکانی نیز دارد. از فضای دانشگاهی روسیه ی قبل از انقلاب بلشویک ها گرفته تا جلسات مخفیانه ی کارگری آذربایجان و یا ضیافت اعیان پرنفوذ تهران. جولایی همه ی اقشار آن زمان، از بالاترین رده تا مفلوک ترین را به خوبی به تصویر کشیده است. با این وجود کمترین توجه به شخصیت های زن صورت گرفته است. در واقع زنان در رمان رضا جولایی بیشتر کنش پذیرند تا کنشگر. بر قهرمانان تاثیر می گذارند به جای این که خودشان دست به اقدامی قهرمانانه بزنند. مهم نیست که این زن روس باشد یا فرانسوی و یا ایرانی. زن در وقایع تاریخی این رمان، نقشی بالاتر از عشق آفرینی و تیمارداری و فرزند آوری و دل شکستن ندارد. 

در مجموع، این رمان را می توان تاریخی دانست اما تاریخی که مورد قبول رضا جولایی است. سوء قصد به جان محمدعلی شاه نیز واقعه ای تاریخی است که نویسنده به میل و بر اساس نگرش خود در موردش داستان سرایی کرده است. سوء قصد به ذات همایونی، رمانی است که باید به لحاظ ادبی جدی گرفته و خوانده شود.                  

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۶ ، ۲۱:۱۵
سیدمجتبی حسینی

دلیران تنگستانی

يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۱۷ ب.ظ

دلیران تنگستانی


 وقتی دوست‌محمد خان، حاکم وقت قندهار و کابل در سال ۱۸۵۵ هرات را تصرف کرد، ناصرالدین‌شاه قاجار دستور لشکرکشی به هرات را صادر کرد. هرات شهری محل منازعه میان ایران، امپراتوری روسیه و بریتانیا بود. با تصرف هرات به دست ایران، دولت وقت بریتانیا که هراس از نزدیک شدن و نفوذ روسیه به مرزهای هند را داشت به ایران اعلان جنگ داد. چون حکومت ایران نسبت به واکنش بریتانیا بی‌اعتنا بود، بریتانیا در سال ۱۸۵۶ میلادی (1235 هجری شمسی) به بوشهر حمله‌ور شد و آن را به تلافی و جهت فشار به ایران برای خروج از هرات، اشغال کرد. در دیباچه ی (مقدمه) کتاب دلیران تنگستانی به قلم محمدحسین آدمیت، شرح مختصری از این ماجرا و واکنش سهل انگارانه ی دولت مرکزی تهران نشین به اشغال مرزهای جنوب کشور و ایستادگی خودجوش مردم تنگستان به سرکردگی احمد تنگستانی و پدرش باقرخان داده شده است. اتفاقی که در سه قسمت نخست سریال دلیران تنگستان به کارگردانی همایون شهنواز به تفصیل مورد پرداخت قرار گرفته است. ارتش مسلح بریتانیا با سربازان هندی و انگلیسی اش به معترضین بادیه نشین که حاضر به سازش نیستند حمله کرده و احمد تنگستانی را در قلعه ی موسوم به ریشهر مغلوب می سازد. احمد جوانی است که تا آخرین نفس در برابر نیروهای متجاوز ایستادگی کرده و مانند یک قهرمان با سنگی در مشت چشم از جهان فرو می بندد. نتیجه ی این شکست به نگارش معاهده ی پاریس در سال 1857 می انجامد که دولت بریتانیا به اشغال بوشهر پایان داده و در عوض هرات و افغانستان برای همیشه از خاک ایران جدا می شوند. 

نزدیک به شصت سال بعد با شروع جنگ جهانی اول، علی رغم اعلام بی طرفی ایران، رقابت بریتانیا و آلمان بر سر منابع انرژی دریای خلیج فارس منجر به اشغال دوم بوشهر توسط نیروهای انگلیسی می گردد. کشته و زخمی شدن یکی دو افسر و سرباز انگلیسی توسط ایلات بوشهر بهانه ای بود برای برافراشتن پرچم بریتانیا بر فراز دارالحکومه و اشغال مهم ترین شهر بندری آن زمانه ی ایران در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۲۹۴‏/۸ اوت ۱۹۱۵ م.

داستان دلیران تنگستان که در سریال، مردان غیور دشتستان را هم به آن اضافه کرده و از آنان نام برده می شود از این جاست که آغاز می شود. رئیسعلی دلواری به اتفاق خوانین اطراف بوشهر نظیر زائر خِضِر خان اَهرَمی و شیخ حسین خان چاه کوتاهی (سالار اسلام) علیه نیروهای اشغالگر انگلیسی که آن ها را اجنبی و یا حضرات می نامند دست به اسلحه می برند.

محمد حسین آدمیت در دیباچه ی کتابش مدعی است که وقایع پیش آمده را به منظور جلوگیری از مخفی ماندن و فراموشی خدمات ملی ایرانیان و کسانی که در راه دفاع از میهن جان سپرده اند به صورت رمانی تاریخی به نگارش در آورده است تا خالی از ملاحت نباشد. او در ادامه می گوید: "...اما پوشیده نماند که مندرجات این کتاب مانند اغلب افسانه های اروپایی دارای حشو و زوائد مطلب عاری از حقیقت نیست بلکه آنچه نوشته شده عین حقیقت است و یک کلمه اغراق گویی ندارد فقط بعضی از مذاکرات و آمد و شدهای اشخاص آنهم بر حسب صورت ظاهر صورت وقوع نیافته یا کلمات بطرز دیگر ادا شده که نگارنده برای اتصال مطالب بدین طرز انشاء کرده است."

سعید نفیسی نیز  در تفریظی که به سال 1310 بر این کتاب نوشته از انسجام مطالب و دقت در وقایع و صدق بیان و صراحت لهجه ی نویسنده تقدیر به عمل آورده و کتاب دلیران تنگستانی را داستانی جالب و تاریخی معتبر برای خوانندگان معرفی کرده است.

محمد علی جمالزاده هم که به عنوان آغازگر سبک واقع گرایی در ادبیات فارسی شناخته می شود در تفریظ و انتقادی طولانی که بر این کتاب در همان سال یعنی 1310 نوشته به این مسئله اذعان داشته و می گوید:

"...شکی نیست که ایرانیان نیز در طی تاریخ خود از این گونه داستانهای شگفت که وصف الحال دلاوری و شهامت فرزندان سرزمین کاوه آهنگر است بسیار داشته اند که متاسفانه مورخین ما بثبت و ضبط آنها نپرداخته اند از این رو از قدرشناسی مولف "دلیران تنگستانی" باید خیلی ممنون بود که بیکی از مهمترین فرایض اهل قلم عمل نموده و یکی از دلکش ترین وقایع تاریخی پر افتخار ما را از چنگال عفریت فراموشی و نسیان رهایی بخشیده اند." 

جمالزاده این کتاب را نه تاریخ تمام و نه رمان تاریخی حقیقی بر می شمارد و چنین نقد می کند که: 

"...مقصود اصلی مولف بر حسب علائم و آثار آوردن و پرداختن وقایع تنگستان و دشتی بوده بشکل یکرمان تاریخی و لهذا  بحکم اصولی که برای اینگونه تالیفات مقبول و معمول است بایستی که بر پرده ها افزوده بودند و بوسیله رنگ آمیزی های ادبی و آرایش و پیرایشهای بدیع بهشت خدمت و دوزخ خیانت را در نظر خوانندگان بهتر مجسم می ساختند و با منقاش تحقیق و تدقیق ضمیر خادم و خائن را زیر ورو نموده عالم درونی بازیگران این میدان را عیان و آشکار ساخته بعلت و معلول اعمال و افکار و گفتار آنان با نظر تیز نگریسته و در حقیقت مانند نقاشان بزرگ و سخن سرایان ژرف بین و خرده پژوه هر یک از اشخاص عده کتاب را عالم اصغری پنداشته و با سیر آفاق و انفس آینه سر تاپا نمای آنها گردیده و در واقع عالمی خلق نموده و دنیایی میآفریدند...." 

در جایی دیگر از این مقدمه، جمالزاده با نفی بعضی حکایات و رمان های بی مایه ی فرنگستان که آن را عموما غذای روح طبقات عوام بر می شمارد کتاب دلیران تنگستانی را در حکم "رموز حمزه"، "اسکندرنامه" و "حسین کرد" این عصر به حساب می آورد.


دلیران تنگستان


آن چه مسلم است کتاب "دلیران تنگستانی" بیش از داشتن ارزش ادبی، جایگاه تاریخی ویژه ای در ومولفات معاصر ایران دارد. ثبت و رونمایی از ماجراهای مطرح نشده و معرفی شخصیت های تاثیرگذار و ناشناخته بر قلمروی ایران زمین مهم ترین کارکرد این کتاب می تواند باشد. در زمان نگارش این کتاب، محمد علی جمالزاده مجموعه داستان "یکی بود یکی نبود" ش را منتشر کرده و صادق هدایت پایه های داستان نویسی نوین را با مجموعه داستان "زنده به گور" و دیگر آثار در دست انتشارش بنا نهاده است. قلمفرسایی محمد حسین آدمیت از دید ادبی، تلاشی نافرجام برای خلق یک رمان است که چه از نظر پرداخت داستانی و چه به لحاظ نحوه ی نگارش و توصیف، راه درستی نرفته است. طرز تلقی او از رمان تاریخی بیشتر به قصه گویی های امیر ارسلانی شباهت دارد تا درام پردازی مدرن. شخصیت ها ی داستانی او نیز همگی به قهرمانان و ضدقهرمانان قصه های کهن می مانند. خوب و بد؛ خیر و شر. در واقع کتاب دلیران تنگستانی را بیشتر باید قصه ای تاریخی به حساب آورد تا داستان و رمان تاریخی هرچند در سندیت تاریخی آن هم نکات شک برانگیزی هست که در ادامه اشاره خواهد شد. رکن الدین آدمیت به دلیل عدم آشنایی و تسلط بر شیوه ی توصیفی ادبیات داستانی در دیباچه ی کتابش علاوه بر تشریح وضعیت تاریخی تنگستان، بوشهر و ایران به معرفی جغرافیایی مکان هایی می پردازد که قهرمان های قصه قرار است در آن جا حضور به هم رسانند مانند عمارت دریابیگی، امیریه، برازجان، چاه کوتاه، دلوار و... تا خوانندگان بتوانند تصور درستی از موقعیت داستان داشته باشند. کاری که چندان در هنر داستان نویسی رایج نیست و نویسنده باید بتواند اگر ضرورتی بر آن دید در دل اثر توصیفاتش را صورت دهد. 

 شروع قصه از جایی است که رئیسعلی و دوستش خالو حسین در واپسین روزهای مانده به اشغال دوم بوشهر برای مبارزه علیه نیروهای انگلیسی طرح و نقشه می ریزند. در این راه هر کس سد راهشان باشد دشمن یا خائن و وطن فروش تلقی می شود و هر کس به یاریشان بشتابد میهن پرست و انسانی راست کردار خواهد بود. ملاحظاتی که برخی تجار بوشهر برای سازش با نیروهای اشغالگر در نظر می گیرند خیانت به میهن بوده و هر کس با هر نیتی زخمی به اجنبی وارد ساخته یا از آن زخم بیند، قهرمان شناخته خواهد شد. تعصبات میهنی نویسنده و عدم تسلطش بر شیوه ی نگارش ادبیات داستانی موجب فاصله گرفتن از واقع گرایی شده و گاه آن قدر احساسات بر او غلبه کرده که تصویری فانتزی از یک موقعیت خلق کرده است. برای نمونه می توان به نبرد مردمی مردمان تنگستان و دشتستان به سرکردگی رییسعلی دلواری اشاره کرد که وقتی به فرمانده ی شکست خورده ی انگلیسی و در حال احتضار، فرصت نوشتن وصیتنامه داده می شود بیانیه ای میهن پرستانه و ایرانی الاصل از دل آن صادر می شود.

دلیران تنگستان


در سریال دلیران تنگستان اما با وجود همین عِرق میهنی، سندیت و عقلانیت بیشتری بر فضای داستان حاکم است. روایت به گونه ی منطقی تر پرداخت گردیده است و تناسب بیشتری بین کلام و شخصیت، وجود دارد. با آن که پایه و اساس ساخت و تولید سریال دلیران تنگستان به کارگردانی همایون شهنواز همین کتاب دلیران تنگستانی است و در تیتراژ فیلم نیز به آن اشاره شده است اما تفاوت هایی بین روایت تاریخی هر دو اثر وجود دارد. در همان مبارزه ای که با غیرت و مردانگی مردان دشتستان و تنگستان به شکست مفتضحانه ی نیروهای اشغالگر انگلیسی می انجامد حرفی از وصیتنامه زده نمی شود و رییسعلی فقط اجازه می دهد جنازه ی فرمانده ی انگلیسی، محترمانه به کشتی برده شود. در کتاب محمد حسین آدمیت عده ی کشته شدگان ارتش هزار نفری نیروهای متخاصم با توپ و تفنگ و مسلسل، پانصد و پنجاه نفر که دویست و چهل هشت تای آن انگلیسی و بقیه هندی هستند تعیین گردیده است. از گروه صد نفره ی مبارزین دلوار هم که تنها تفنگ های سرپر در اختیار داشته اند، هفت کشته و چند زخمی به جا مانده است! علاوه بر ارائه ی این آمار به نظر اغراق آمیز، تاکیدهای مکرری بر دلاوری و مردانگی رییسعلی شده است. این که در طول جنگ تا سر حد امکان از کشتن سربازان اجیر شده ی هندی اجتناب کرده است و با وجود خطر لو رفتن اطلاعات، با فاصله گرفتن از فرمانده ی زخمی انگلیسی اجازه می دهد تا وصیتنامه اش را دو سرباز انگلیسی نجات یافته، در امنیت کامل بنویسد. در این جا خوانش گوشه هایی از این وصیتنامه که نمونه ی بارزی از غلیان احساسات میهنی نویسنده را نمایان می سازد و مشخص نیست چگونه به گوش ضابطین تاریخ رسیده است خالی از لطف نیست.

"جنرال من ! اکنون که این خط را املا میکنم با مرگ دست بگریبان هستم !... وقتیکه مرا فرمان دادید با عده خود پیاده شده و ایرانیان از جان گذشته بی گناه را تعاقب کنم حتم داشتم که نتیجه این جنگ برای ما جز ریختن آبرو نخواهد بود! زیرا که میدانستم اهالی این صفحات همه دلیرند و در قلوب آنان اندیشه مرگ نیست !... عجبا ! مگر ایرانیان با من چه دشمنی داشتند که باید با آن ها جنگ کنم. از من گذشته ایرانیان چه وقت بیکی از هموطنان من آزار رسانیده اند که من باید تلافی نمایم ! من در این مدت که سرتاسر خلیج فارس را سیر کرده و با ایرانیان حشر و نشر داشته آنچه دانسته ام ایرانیان مردمانی نجیب ، مهمان نواز ، با عاطفه و حساس هستند . دوستی و دشمنی را بزودی درک میکنند هر کس با آنان نکوئی کند در راه او بذل جان مضایقه ننمایند و آنکس که عداوت ورزد انسانش نشمارند و چون از خصومت دست کشد باز دست محبت بجانبش دراز و گذشته را فراموش نمایند ... جنرال من! دلیل کافی بر جوانمردی و حسن اخلاق و انسانیت ایرانیان که شما اروپائیهای خودخواه آنها را «نیم وحشی» میخوانید همین قدر بس که الساعه در این جا رئیسعلی بر ما سه نفر حاکم علی الطلاق است و هیچ چیز او را مجبور نمی کند که بگذارد من به آسودگی مشغول مکاتبه با شما باشم..."       

ماجرای قتل رییسعلی توسط غلامحسین تنگکی از دیگر تناقضات بین کتاب و سریال دلیران تنگستان است که هر دو اثر، مدعی سندیت تاریخی روایت خود را دارند. در کتاب "دلیران تنگستانی"، غلامحسین به علت دشمنی خونی پیشین خانوادگی و تحریک انگلیسی ها کمر به قتل رییسعلی بسته و او را از پشت سر هدف گلوله قرار می دهد. رییسعلی پیش از کشته شدنش عامل قتلش را می شناسد چرا که با گوش خودش در نخلستان می شنود که غلامحسین با نماینده ی انگلیسی ها نیت خود را در میان می گذارد اما هیچ عمل بازدارنده ای نیز انجام نمی دهد. در سریال دلیران تنگستان اما پرداخت دراماتیک بهتری از کینه ای که غلامحسین تنگکی از رییسعلی به دل دارد و قرار است به قتلش منجر شود صورت می پذیرد. برخورد تند رییسعلی با غلامحسین در صحنه ای از فیلم و رفتارهای قهر گونه ی او در ادامه که واسموس آلمانی را هم به خودش بدگمان ساخته منطق روایی مناسب تری را رقم می زند. غلامحسین با آن که مشکل خونی با رییسعلی دارد اما دچار تردید هم هست و مدام با خودش در کلنجار است که بر خشمش غلبه کند یا نه. کشتن عبدو، پیشکار خلیل خائن پیشه که واسط او و انگلیسی هاست و ترس از انتقام خانواده ی عبدو انگیزه ی بیشتری به غلامحسین می دهد تا با قتل رییسعلی دلواری حمایت دولت انگلیس را برای مصونیت خودش جلب کند اما باز هم این کافی نیست و در آخرین لحظه برای چکاندن ماشه تعلل به خرج می دهد. سریال دلیران تنگستان بر خلاف کتاب آن، از غلامحسین تنگکی نیز به نوعی چهره ی یک قهرمان ملی را می سازد. قهرمانی که با غلبه ی عِرق میهنی اش بر تسویه حساب شخصی، حاضر به همکاری با اجنبی نشده و نه فقط در نهایت ما با شک مواجهیم که آیا واقعا تیری از پشت به رییسعلی شلیک می کند یا نه، قاتل او را هم که یک افسر انگلیسی است از پا در می آورد. بعد از دستگیری نیز به روش هاراگیری ژاپنی، از شرم تردیدی که در دفاع از خاک میهن و پشتیبانی فرمانده ی مبارزین داشته خودش را با دست خودش به اشد مجازات می رساند.

از این ها گذشته بارزترین تناقضی که بین سریال و کتاب دلیران تنگستان هست به مبارزه ی خوانین متحد شده ی اطراف بوشهر بعد از درگذشت رییسعلی  باز می گردد. در کتاب دلیران تنگستانی نیروهای انگلیسی با کمک توپ و طیاره به جنگ با ایرانیان وارد می شوند و در نهایت با هزار و صد کشته در مقابل نود کشته ی تنگستانی فرار را بر قرار ترجیح می دهند. واسموس، نماینده ی آلمانی متحد شده با ایرانیان که انگلیسی ها برای دستگیری اش جایزه تعیین کرده اند پا در میانی می کند تا مبارزین تنگستانی از تعقیب انگلیسی ها به سمت بوشهر دست بکشند چرا که برایشان مخاطره در بر دارد.

این نبرد فاتحانه اما در سریال دلیران تنگستان، شکستی قهرمانانه برای ایرانیان به تصویر کشیده شده است. طیاره ای به پرواز در نیامده (احتمالا به سبب عدم امکانات لازم در تولید فیلم) و واسموس آلمانی با کمک یک مسلسل، سربازان انگلیسی را از تعقیب و قلع و قمع بازماندگان ارتش شکست خورده ی خوانین بوشهر باز می دارد. استراتژی مستر چیک، قنسول دسیسه گر دولت انگلیس بر غیرت خودجوش و مبارزه ی غیراستراتژیک مرزنشینان ایران غلبه کرده و موفق می شود قدرت دولت اشغالگرش را بر دریای خلیج فارس تثبیت کند. با این حال ایستادگی مردمان خطه ی جنوب در برابر نفوذ بیگانگان جلوی پیشروی بیشترشان را گرفته و سلسله مبارزات دلیران تنگستان و دشتستان با این شکست خاموش نمی شود. دریا بیگی، حاکم جدید بوشهر که به نوعی دست نشانده ی دولت بریتانیاست سعی بر آرام کردن جو منطقه نموده و در پی توافق با خوانین منطقه با آن ها به مذاکره می نشیند هرچند توافقی حاصل نمی شود. مبارزین تنها یک گزینه روی میز دارند. اجنبی باید خاک کشور را بی چون و چرا ترک کند.


سریال دلیران تنگستان


بر خلاف سریال دلیران تنگستان که همان گونه که گفته شد سیر منطقی تری را در سیر داستانی اش پیش گرفته است محمد حسین آدمیت بقیه ی اتفاقات رخ داده طی سال های بعد را هم روایت کرده و پیش می برد. داستان ادامه ی مبارزه با نیروهای اجنبی به دور از ملاحظات حکومت از هم پاشیده ی مرکزی که دوران پایانی حکومت قاجار و شروع شکل گیری دولت پهلوی را در بر می گیرد. انگلیسی ها که قبل از این با کمک سربازان هندی و انگلیسی در منطقه می جنگیدند با ترفند تفرقه بینداز و حکومت کن، از خود ایرانیان برای مبارزه علیه وطن پرستان ایرانی استفاده می کنند. شیخ حسین خان چاه کوتاهی (سالار اسلام) با لشکر کشی دریابیگی دومین شهید راه استقلال وطن نام می گیرد. در فصل بعدی کتاب وقتی زائر خِضِر خان اَهرَمی (امیر اسلام) و فرزندش سامخان توسط یکی از نزدیکانشان به نام حسن غلامعلی قرار است ناجوانردانه در خانه ی خود کشته شوند از آن جا که این واقعه در سال 1301 و آغاز حکومت رضا شاه رخ داده است نویسنده سعی بر مبرا ساختن حاکمیت مرکزی از دستور این حکم را دارد. رکن الدین آدمیت با ستایش از رضا شاه و شیوه ی حکومت داری او دیدگاه متفاوتی را نسبت به آن چه از قبل در مورد حاکمیت ایران داشت مطرح می سازد. این که حکومت قاجار جز تهران اهمیتی به سایر نقاط کشور نداده و ایران را تهران در نظر می گرفته و تمهیداتش همواره به کام اجنبی و خائنین جیره خوارش بوده است در حاکمیت جدید به مصلحت تمام سرحدات کشور رسیده است. به این منظور اشاره ای با سرنوشت برخی همرزمان رییسعلی نمی کند تا چنین نظریه ای زیر سوال نرود. برای نمونه از خالوحسین دشتی همرزم و رفیق شفیق رییسعلی که در سال ۱۳۰۸ شمسی با خوانین منطقه در برابر سیاست دولت رضاشاه مبنی بر خلع سلاح جنوب ایران و ایلات و عشایر ایستادگی کرد و دست به نبرد مسلحانه با نیروهای ارتش دولت مرکزی زد؛ و از خود سازش نشان نداد حرفی به میان نمی آورد. خالو حسین به اتهام توطئه دستگیر و ۱۸ ماه زندانی می شود. از سویی شخصیت هایی نظیر سیدمهدی بهبهانی (معلم مبارز بوشهری) و میرزا علی کازرونی (مبارز بوشهری پیوسته به دلیران تنگستان) در زمان اشغال دوم بوشهر، بعد ها به نمایندگی مردم بوشهر و تنگستان در مجلس شورای ملی حضور می یابند. حکومت پهلوی با خلع سلاح ایلات و عشایر برای همیشه به این جنبش های خودجوش مردمی پایان می بخشد تا برقراری نظم و امنیت توسط حکومت مرکزی و با سیاستی معین شکل بگیرد.

در مجموع می توان اهمیتی که کتاب دلیران تنگستانی با همه ی اغراق گویی و ضعف نوشتاری در زمان خود داشته و مورد توجه قرار گرفته است را این گونه توجیه کرد که موفقیت آن مرهون معرفی واقعه و قهرمانانی ناشناخته برای ایرانیان در یک بازه ی زمانی خاص بوده که میهن پرستی و بالیدن به سرزمین ایران مهم ترین دغدغه ی حاکمیت و جامعه ی روشنفکر قلمداد می شده است. محمدعلی جمالزاده در مقدمه ی کتاب، اعتراف به شگفتی خود از شعور و شهامت مبارزین بادیه نشین جنوب کشور می کند. در زمانی که پایتخت نشینان با بحث و جدل بر سر مشروطه و مشروطه خواهی مدعی میهن پرستی و غمخواری جهالت دولت و ملت هستند مردمانی ساده دل و فقرزده با کمترین امکانات در برابر دشمن قدرتمند و دسیسه گر بی هیچ چشمداشتی ایستاده و جان بر کف نهاده اند. آگاهی عوام از این اتفاق که ممکن بوده پیشتر فقط شایعاتی غیر موثق از آن به گوششان خورده باشد بسیار در آن زمان به موضوع مورد توجهی بدل شده بوده است. در موقعیتی که حکومت پهلوی برای تخریب هر چه بیشتر چهره ی نظام ناکارآمد قاجار، اسنادی از این دست را که فساد دولتمردان ایران و خیانت دلالان مال و مکنت و مقام را به نمایش می گذاشته صد چندان برای خود غنیمت می شمرده است. اما آن چه برای بادیه نشینان جان بر کف تنگستان و دشتستان باقی مانده، غم از دست دادن عزیزان و آهنگ غمگین شروه هایی است که سینه به سینه با سوز و آه خوانده می شود. این ترانه ی محلی در سوگ شهادت احمد تنگستانی در دیباچه ی کتاب آمده است:

خبر اومد که تنگستون بهاره

زمین از خون احمد لاله زاره

الا ای مادر پیرش کجایی؟

که احمد یک تن و دشمن هزاره

 

سال ها  بعد وقتی  همایون شهنواز در دهه ی پنجاه قصد به تصویر کشیدن این واقعه ی شگفت تاریخی را می کند مبارزین مردمی و اجتماعی نظیر چگوارا و پاتریس لومومبا که در برابر قدرت های استعماری ایستادگی می کرده اند به قهرمانان قرن معاصر در ذهنیت عموم تبدیل شده اند. ایران در آستانه ی یک انقلاب اجتماعی و مذهبی بزرگ است و پخش سریال دلیران تنگستان در سال 53 و 54 از تلویزیون ملی که نقش محوری به روحانیون در مبارزات میهنی و ضد استعماری به نمایش گذاشته، بسیار تاثیرگذار واقع می شود. درگذشت ناگهانی محمود جوهری بازیگر نقش رییسعلی در فروردین 55 هم مزید بر علت می شود تا حاشیه های خبری بیشتری در حواشی این موضوع شکل بگیرد. 


محمود جوهری


بعد از انقلاب با وقوع جنگ هشت ساله بین ایران و عراق، دولت برای تهییج مردم به مبارزه با متجاوزین، مجدد اقدام به پخش سریال دلیران تنگستان از رسانه ملی می کند. از این که چه حذف و اضافاتی بر پخش مجدد آن صورت گرفته اطلاع دقیقی ندارم اما با توجه به چهارده قسمتی بودن سریال دلیران تنگستان که اکنون به صورت سیزده قسمتی از شبکه های تلویزیونی بازپخش آن صورت می گیرد و یکسان نبودن مدت زمان قسمت های سریال، احتمالا تغییراتی در آن باید داده شده باشد. کتاب دلیران تنگستانی نوشته محمدحسین رکن زاده آدمیت هم با توجه تمجیدی که از حکومت پهلوی و رضا شاه در فصل پایانی به عمل آورده بعید می دانم در تجدید چاپ های بعد از انقلابش حذفیاتی به همراه نداشته باشد.

در پایان باز باید به این نکته اشاره کرد که رمان تاریخی دلیران تنگستانی که فیلم و سریالش به نام دلیران تنگستان ساخته شده است به سبب معرفی کلیت یک واقعه ی تاریخی ناشناخته و تاثیری که بر جریان های اجتماعی معاصر ایران گذاشته، کتاب بسیار با اهمیتی است هرچند از لحاظ سندیت تاریخی در مورد جزییات واقعه و از نظر ارزش ادبی، چندان اثر برجسته ای محسوب نمی شود. از انتقاداتی که هم به کتاب و هم به فیلم وارد است یکی رعایت نکردن گویش محلی مردمان خطه ی جنوب است که می توانست رویکرد بومی و واقع نگرانه تری نسبت به اتفاقات جنبش های مردمی داشته باشد و دیگری نقش کمرنگ زنان در وقایع اجتماعی و تاریخی. به گفته ی همایون شهنواز در یکی از مصاحبه هایش زمانی که موفق به دیدار با همسر رییسعلی در سنین پیری شده و می فهمد در آن روستا نه برق هست و نه فرستنده ی تلویزیونی که کسی بتواند فیلم و سریال تماشا کند با اعتراض او مبنی بر نقش نداشتن زنان در جریان مبارزات مواجه می شود. با توجه به رفع نواقصی که در سریال دلیران تنگستان به نسبت کتاب مواجهیم و مسلما از منابع دیگری هم در نگارش فیلمنامه بهره برده شده است انتظار می رفت در این مورد هم اصلاحاتی صورت پذیرد.

همایون شهنواز


ناگفته نماند سریال دلیران تنگستان بدون شک یکی از برجسته ترین و ماندگارترین مجموعه های تلویزیونی تاریخ سینمای ایران محسوب می شود و علی رغم ثبت تصاویر سیاه و سفید، جذابیت بصری و تکنیکی خود را کماکان حفظ کرده است. موسیقی تلفیقی تاثیرگذار، طراحی صحنه و لباس حساب شده و منطبق بر واقعیت جغرافیایی و تاریخی، فیلمنامه هدفمند و منسجم، شخصیت پردازی درست، کارگردانی تحسین برانگیز به ویژه در خلق صحنه های جنگ با توجه به امکانات و تجهیزات فنی زمانه ی خود، همه و همه منجر به خلق یکی از شاهکارهای سینمای کلاسیک ایران گردیده است. و البته جای تاسف که همایون شهنواز با همه ی جوان بودنش جایگاه درخشانی را بعد از ساخت این سریال به دست نیاورده و بر اثر سیاست های فرهنگی در ایران، رسانه ی ملی از تولید آثار فاخر میهنی و پرداختن به زندگی قهرمانان ملی نظیر رییسعلی دلواری و همرزمانش سال های سال چشم پوشی کرده است.  

 

پی نوشت: کتاب اسکن شده ی چاپ قدیم را از اینترنت دانلود و مطالعه کردم. سریال را هم از اینترنت گرفتم. به امید روزی که تولیدات فرهنگی این گونه بی صاحب و بی برنامه در دنیای مجازی پخش و پار نبوده و بتوان حقوق مولف و ناشر را از مسیری قانونی و انسانی ادا کرد.    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۶ ، ۱۷:۱۷
سیدمجتبی حسینی

پاییز فصل آخر سال است

پنجشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۱۴ ب.ظ

پاییز فصل آخر سال است


پاییز فصل آخر سال است، روایتی است اول شخص از زبان سه دختر تقریبا سی ساله که با هم ارتباط نزدیک و دوستانه ای دارند و رویدادهای چند روز مشترکشان را هر یک از زاویه دید خود مطرح می کنند. رمان به دو بخش تابستان و پاییز تقسیم شده است و هر فصل، بخشی را به روایت یکی از شخصیت ها اختصاص داده است.  داستان با "لیلا" آغاز می شود. دختری اهوازی که حاضر به همراهی شوهرش "میثاق" به خارج از کشور نشده و از طرفی اصرار به ماندن در تهران و حفظ استقلال زندگی اش دارد. او برای رفع کلافگی و گریز از احساس پوچی قصد بررسی یک پیشنهاد همکاری در مجله ای فرهنگی را دارد. از آن جا که ذهن او به شدت درگیر مسائل زناشویی اش است و هنوز چشم امید به بازگشت همسرش دارد ما با گذشته ی او و تردیدهایش در ماندن یا رفتن آشنا می شویم. "شبانه" دوست هم دانشگاهی او با همان تردیدها برای ازدواج با یکی از همکارانش به نام "ارسلان" مواجه است. مشکل ذهنی برادرش و ناراحتی عصبی مادرش تردیدهای او را هر لحظه افزایش می دهد و قادر به مصمم شدن بر پاسخ مثبت دادن و لذت بردن از رابطه ی احساسی اش نیست. "روجا" سومین شخصیت داستان بر خلاف لیلا و شبانه پرجنب و جوش و هدفمند است. دختری انرژی بخش که می تواند برای خواسته هایش بجنگد و قید و بند وابستگی به دوستان، جنس مخالف و از همه مهم تر مادرش او را از دنبال کردن اهدافش باز ندارد. در پایان کتاب اما این دختر روحیه بخش هم با رد شدن ویزای فرانسه و عدم امکان ادامه ی تحصیل، در هم شکسته و دچار همان احساس بیهودگی سایر شخصیت ها می شود. برنده ی ماجرا این وسط میثاق است که توانسته خودش را از چرخه ی زندگی این زنان مایوس بیرون بکشد و بازنده ی بزرگ هم احتمالا ارسلان خواهد بود که نمی داند دلش را برای چه فلاکتی صابون زده است!

دغدغه های سه دختر جوان در گذر از جامعه ای سنتی به زندگی مدرنیته به نوعی وجوه مختلف زنی شرقی را به تصویر می کشد که گذشته ی اجدادی را بیهوده و رویای آینده را خارج از دسترس می بیند. زنانی که به کهن الگوی مادرانگی خود پشت کرده اند اما قادر به غلبه بر احساس وابستگی و داشتن تکیه گاه نیستند. در جامعه ای که زنان سنتی، آرمان و آرزویشان را در آسایش همسر و پرورش فرزندان می بینند نسلی پدید آمده که در جستجوی اثبات توانایی، گرفتن تصمیم و کسب موفقیت های روزافزون است. اما در دنیایی که به قول نیما یوشیج "باید از چیزی کاست تا به چیزی افزود" به علت تغییرات رفتاری نمی توانند پاسخگوی وجهی از نیازهای درونی خود باشند. لیلا حاضر نبوده و نیست که چون زنان پیشین، مطیع همسرش باشد و بی چون و چرا هر جا را برای زندگی انتخاب کرد همراهی اش کند. شبانه نمی تواند به وابستگی های خانوادگی اش پایان دهد و احساس مسئولیت در قبال مادر، برادرش را برای شوهر کردن به فراموشی بسپارد. روجا هم که مادرانگی و فرزند آوری در ته لیست اهدافش جای گرفته است.

رمان پاییز فصل آخر سال است، دنیایی کاملا زنانه دارد و نویسنده دغدغه های جنس نسل خودش را به خوبی درک کرده است اما تصور درستی از واقعیت دنیای مردانه ندارد. دل کندن میثاق با همه ی عواطفی که به همسرش دارد خیلی ساده انگارانه مجسم شده است و ارسلان معلوم نیست با چه انگیزه ای به ادامه ی رابطه و ازدواج با دختری افسرده و کسل کننده دل بسته است. پدرها شخصیت هایی کمرنگ، بی تاثیر و تا حدودی بی تفاوت در سرنوشت دخترانشان هستند و انگار هیچ درکی از وضعیت دنیای زنان ندارند.

در کل رمان پاییز فصل آخر سال است، فضایی کسل کننده و غیردراماتیک دارد. طرح و ایده های داستانی خیلی معمولی و کلیشه ای انتخاب شده اند. زنی که شوهرش برای داشتن آینده ای بهتر به خارج از کشور سفر کرده و او قصد دارد با رها شدن از وابستگی های ذهنی و عاطفی روی پای خودش بایستد؛ زنی دیگر در پاسخ مثبت ازدواج مردد است و دیگری چون شوهر نکرده می خواهد ادامه ی تحصیل دهد. بار فلسفی دغدغه های شخصیت ها با توجه به موقعیتی که در آن قرار گرفته اند به گونه ای عمیق هست و نیست. نظریه ی تازه ای فراتر از آن چه در اذهان عمومی جامعه جریان دارد به چشم نمی خورد و نویسنده تنها به طرح مسئله ای بدیهی که نارضایتی زنان شبه روشنفکر جامعه ی امروز را نمایان می سازد بسنده می کند. با این وجود نوع نگارش و شیوه ی روایت قابل تحسین است و نمی توان نسیم مرعشی را نویسنده ای جدی تلقی نکرد.   

 

پی نوشت: خوندن ادبیات زنانه رو دوست دارم اما غرق شدن توی اون و نه. به نظرم همون طور که نیت خانم ها گاهی با صحبت هاشون کاملا در تضاده خیلی باید برای درک نقد ها و اعتراضات اجتماعی مطرح شده تو این گونه آثار دقت کرد تا به تعریف درستی رسید. هر چی باشه ادبیات خانم ها مثل خودشون پیچیده ست J

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۲۰:۱۴
سیدمجتبی حسینی